حقایق رپتایل یا خزنده های انسان نما چیست
در این پست از bloginoo به بررسی حقایق رپتایل ها پرداخته شده است.
آیا تا به حال شنیده اید که خزندگان در بین ما زندگی می کنند؟ آیا تا به حال شنیده اید که آنها دولت های جهان را اداره می کنند؟ اما آیا تا به حال به این فکر کرده اید که شاید شما خودتان یکی از آن خزندگان هستید؟
شکی نیست که به شما یاد داده اند که انسان ها پنج حواس دارند : زیرا از لحظه تولد با سیستم خاصی برنامه ریزی شده اید تا با باورهای خاصی رشد کنید، زمانی که بزرگ شوید این باورها برای شما حقیقت است. اکنون هیچ حقیقتی برای شما وجود ندارد جز اعتقادات شما. و در نهایت همان باورها را خواهید داشت. تا زمانی که هوشیار نشوید، علائم را نادیده نگیرید، آنگاه واقعیتی واقعی تر از باورهای خود خواهید دید، مانند سینوهه (پزشک مشهور مصر باستان)، خواهید فهمید که آن باورها فقط یک توهم واقعیت بودند. اما این حواس عبارتند از : بینایی، شنوایی، چشایی، لامسه و بویایی. اما انسان حداقل شش حس دارد و حس ششم که کمتر در مورد آن صحبت شده حس عمق نام دارد. این حس به ما این امکان را می دهد که نقاط بدنمان را در فضا ردیابی کنیم. اما این حس تفاوت مهمی با سایر حواس ما دارد زیرا به ما امکان می دهد زندگی را درک کنیم، واقعیت را احساس کنیم و بدانیم چه چیزی ما را محدود می کند. اگر همین الان شروع به چرت زدن کنید، اولین چیزی که اتفاق می افتد این است که من ناپدید خواهم شد. اگر بیشتر چرت بزنید، دستگاهی که با آن این مقاله را میبینید نیز ناپدید می شود. و اگر ادامه دهید، حتی شما ناپدید خواهید شد. چون به زبان ساده حواس 5 گانه شما خاموش است. و این بدان معناست که آنچه به نام زندگی تجربه می کنید به این 5 حس محدود می شود. بنابراین این 5 حواس به شما کمک می کنند در این دنیا زنده بمانید، اما هیچ حسی از زندگی به شما نمی دهند. اما حس ششم این کار را انجام خواهد داد. و البته خود این 5 حس محدودیت هایی برای درک فرکانس ها دارند که انسان را به این دنیای فیزیکی محدود می کند. اما حس ششم ما در محدودهای کار میکند که شما را قادر میسازد فرکانسهایی را درک کنید که فراتر از محدوده درک حواس دیگر شما هستند. به زبان ساده می توان گفت نوعی فرکانس وجود دارد که فقط حس ششم شما آن را درک می کند. و از قضا همه ادیان جهان آن را قبول دارند. این فرکانس را جریان صوتی یا صداهای لطیف یا به عبارتی صدای درونی می نامند. فرکانسی بالاتر از نور که مسلمانان آن را صدای درونی یا الهام الهی می نامند، بودایی ها آن را نادا یوگا و مسیحیان آن را روح القدس می نامند.
ما نور را زمانی می بینیم که در قلمرو نور در حوزه های فیزیکی، اختری, ذهنی و اثیری قرار داریم. اما وقتی وارد حوزه روحانی می شوید، نور را می شنوید و آن جریان صوتی است. شما آن را به شیوه ای بسیار خاص خواهید شنید. این یک ملودی آسمانی است که اکنون فقط حس ششم شما می تواند آن را درک کند. و این جریان صوتی تنها راه بازگرداندن خود واقعی انسان به سرچشمه عالی خود یعنی جایی است که به آن تعلق دارد. یا به عبارت دیگر تنها راه رهایی انسان از محدودیت های تعیین شده برای درک این زندگی است. بدون شک نیرویی که در پایین آوردن انسان به اینجا نقش داشته است طبیعتاً باید «مسیری» برای بازگشت انسان به سرچشمه داشته باشد و هرکس این نیرو را بیابد در مسیر رهایی است. ما این را فرار از ماتریس مینامیم.
با تغییر حد فرکانس حواس شما چیزهایی برای شما ظاهر می شود که برای چشم نامرئی است. و گوش دیگران و در واقع شما در چشمان آنها ناپدید خواهید شد. این تنها چیزی است که باید درک کنید تا بتوانید به بالاترین حالت هوشیاری برسید تا همه محدودیت ها را از بین ببرید. زیرا نابودی این دنیا فقط برای کسانی است که فقط این فرکانس ها را درک می کنند، نه کسانی که زمین جدید را می بینند.
بیایید به یک باور تاریخی مهم نگاه کنیم. بر اساس متون مصر باستان، خدایان مصری از دروازه ستارگان برای عبور به دنیای دیگر یا بعد دیگری استفاده می کردند. اما فقط خدایان می توانستند، نه مردم عادی. حالا به این توجه کنید. خدایان مصری شیئی به نام دیجد پیلار آنخ داشتند. دیجد و پیلار در داخل آنخ قرار می گیرند و باعث می شوند که فرکانس صاحب آن در سطح بالایی طنین انداز شود. بنابراین آنها به دلیل فرکانس بالایشان توانستند از این دروازه عبور کنند نه به خاطر اینکه موجودات خاصی بودند. در اینجا یک ارتباط عمیق بین حالت بالاتر هوشیاری و حس ششم شما وجود دارد که می تواند به شما در دریافت و درک این فرکانس ها کمک کند و مهمتر از همه شما را از دستورات مغز خزنده خود رها کند. از فاصله 3-4 متری به کسی که حواسش به شما نیست خیره شوید، بعد از مدتی به عقب برمی گردد و ناخودآگاه به شما نگاه می کند. این حس ششم او یا می توان گفت حس عمق است. حالا اگر او در سطح هوشیاری بالایی باشد یا چشم سوم فعالی داشته باشد، خیلی سریع به نگاه شما واکنش نشان می دهد و به شما نگاه می کند. اما اگر او در فرکانس های پایین طنین انداز کند، ممکن است به نگاه شما واکنشی نشان ندهد. اما همانطور که گفتم، مهم ترین اتفاقی که برای شما می افتد زمانی که به بالاترین سطح هوشیاری می رسید این است که می توانید تفاوت بین برش صوتی و دستورات مغز خزنده خود را درک کنید و خود را از دستورات مغز خزنده خود نجات دهید. بله درست شنیدید مغز خزنده. زیرا بسیاری دستورات مغز خزنده را با آگاهی و راهنمایی معنوی اشتباه می گیرند. اکثر مردم مغز انسان را به عنوان 2 نیمکره مارپیچی مشابه تصور می کنند که توسط مجموعه ای از الیاف به نام جسم پینه ای به هم متصل شده اند. اما اگر مغز انسان را با دقت بیشتری بررسی کنید، خواهید دید که این مغز از 3 قسمت مختلف تشکیل شده است که هر کدام به نحوی خاص عمل می کنند.
این 3 قسمت “مغز خزنده، مغز لیمبیک و نئوکورتکس” نام دارند.
در واقع، برای اولین بار در سال 1960 بود که پل مک لین مغز سه گانه انسان را پیشنهاد کرد. اگرچه کارشناسان آن زمان ادعای او را رد کردند، اما مطالعات زیادی انجام شد تا اینکه علم امروز تا حد زیادی این موضوع را تایید کرد. به گفته محققان، در ساقه مغز و عقده های قاعده ای، اولین قسمت مغز انسان وجود دارد که به آن مغز خزنده می گویند و در واقع قدیمی ترین قسمت مغز است. در واقع هر پیامی که به مغز شما ارسال می شود باید از این قسمت عبور کند. و دلیل اصلی که این قسمت از مغز انسان را مغز خزندگان می نامند این است که این قسمت دقیقاً شامل ساختارهای اصلی موجود در مغز خزندگان است. آیا تا به حال کاری را ناخودآگاه انجام داده اید؟ یا تا به حال بی دلیل غمگین شده اید؟ به گفته مک لین، مغز خزنده انسان نه تنها مسئول رفتارهای غریزی انسان است، بلکه مسئول انگیزه های اساسی مربوط به تشنگی، گرسنگی, پرخاشگری, تسلط و همچنین عادات رویه ای و حافظه است. به عنوان مثال، شما هر روز کلیدهای خود را در یک مکان مشخص می گذارید.
تصور کنید که با فرزندتان در حال خرید هستید و او یک تکه شکلات می بیند و از شما می خواهد که برایش بخرید. اگر نه بگویید، مغز خزنده او شروع به تحریک او به گرسنگی می کند. در نتیجه کودک دوباره شروع به گریه و سوال می کند. سپس مغز لیمبیک وجود دارد که در اولین پستانداران به وجود آمد. این بخش به احساسات و حافظه می پردازد. همچنین نقش مهمی در تقویت رفتار، نظم اجتماعی و سلسله مراتب دارد. و قسمت سوم مغز را نئوکورتکس می نامند. این بخش از مغز به ما اجازه می دهد در مورد چیزهای پیچیده ای مانند قدردانی، همدلی، برنامه ریزی، سازش و حل مسئله فکر کنیم. در واقع، رابطه بین این 3 مغز را می توان به صورت زیر توضیح داد : زمانی که ما در حال پردازش اطلاعات یا پاسخ به موقعیتی هستیم، مغز خزنده ما غرایز تولید می کند. غذا، F و Fight. مغز پستانداران ما احساسات ما را پردازش می کند، سپس نئوکورتکس بهترین راه را برای ادامه کار تجزیه و تحلیل می کند. اما آیا تا به حال اتفاق افتاده است که در پاسخ به چیزی ناگهان حالت دفاعی بگیرید و شروع به جنگ کنید؟ خوب اینجا مغز خزنده شما بود.
همانطور که قبلاً گفتم، هر پیامی که به مغز شما ارسال می شود باید از مغز خزندگان عبور کند. در بالاترین قسمت ساقه مغز، غده هیپوفیز، هیپوتالاموس و غده صنوبری وجود دارد که با هم کار می کنند تا اطلاعات حسی را به قشر بالاتر ارسال کنند. اما به گفته محققان، زمانی که در این موقعیت قرار می گیریم، مغز خزنده به معنای واقعی کلمه این قسمت را قطع می کند و ما به معنای واقعی کلمه پلک های خود را به عقب برمی گردانیم و فقط با مغز خزنده خود فکر می کنیم. در واقع ما اصلاً فکر نمی کنیم زیرا این اطلاعات به مغز لیمبیک و نئوکورتکس ما نمی رود و به قسمت دیگری از مغز به نام آمیگدال می رود که اساساً دو راه به شما می گوید که آیا می خواهید بجنگید یا فرار کنید. این به این دلیل است که مغز نئوکورتکس قادر به تجزیه و تحلیل موقعیت برای بهترین واکنش نیست. و به همین دلیل است که معمولاً پس از انجام یک کار بد پشیمان می شوید. به عنوان مثال پرخاشگری اما بدون شک برای اکثر شما بارها پیش آمده که گفته اید : احساسی داشتم که به من گفت این کار را بکن. قلبم گفت بگو یا به من الهام شد و غیره. خب واقعیت این است که برخلاف تصور شما، این ذهن خزنده شماست که خود را در جایگاه احساس و آگاهی درونی قرار داده است. اما به راحتی می توان مغز خزنده را کنترل کرد و خود را از سلطه این دستورات و وسوسه های این قسمت رها کرد. اگر دقت کنید، هرگز شاهد اعمال تهاجمی و نادرست از سوی کسانی که در مسیر معنوی هستند، نخواهید دید، زیرا زمانی که در فرکانس های بالا طنین انداز می شوید، تسلط مغز خزنده شما کمتر و کمتر می شود. و برعکس، هر چه بیشتر در فرکانس های پایین تر طنین انداز باشید، وسوسه های ذهن خزنده شما بیشتر و بیشتر خواهد شد.
من همیشه معتقد بودم که ما بخشی از واقعیت ها را می دانیم و امروز آنها را در قالب تئوری ها و افسانه ها و بسته به دانش خود به گونه ای دیگر می فهمیم. به عنوان مثال، شما بدون شک می دانید که یک نظریه وجود دارد که خزندگان در بین ما زندگی می کنند. یا در صدد نابودی نسل بشر هستند. اگر باورهای باستانی را مرور کنید، می بینید که همیشه صحبت از موجودات غیرطبیعی به نام خزندگان است که به نظر می رسد هوشی مشابه انسان های امروزی دارند. در سومری باستان، مجسمه ای از یک الهه خزنده وجود دارد که فرزندانش را در گهواره قرار داده است. مصر باستان خدایی به نام آپوپیس دارد که به آن آپپ نیز می گویند. خدای مار که مظهر هرج و مرج و مخالف نور بود. در فرهنگ میان آمریکایی، Quetzalcoatl یا Kukulkán وجود داشت، خدای خزندگان پرنده پرواز که کیهان را خلق کرد. و هندوئیسم، بودیسم از خدایی به نام ناگا صحبت می کنند، نیمه خدای دورگه انسان و مار که به طور بالقوه برای انسان خطرناک است. اما به نظر می رسد که روزی آنها برای همیشه ناپدید شدند. یا شاید آنها هرگز به جایی نرفتند.
حالا به این توجه کنید : پوست خزندگان یک سد ضد آب از سلول های مرده پوست در بالای لایه ای از سلول های تازه و زنده است. و باید بدانید که این دقیقا مانند سیستم لایه بندی پوست ما است با این تفاوت که ما دائماً در حال ریزش پوست هستیم. یعنی سلول های مرده ریخته می شوند و سلول های جدید جای آنها را می گیرند. حال کافی است بدن انسان دچار نوعی بیماری خشکی پوست شود، یعنی بیماری ای که در ریزش سلول های مرده پوست اختلال ایجاد می کند. سپس شباهت های زیادی بین انسان و خزندگان خواهید دید. و مهمترین چیز ژن ماست که همان ژن خزندگان است. ژن EDA دستورالعمل هایی را برای ساخت نوعی پروتئین ارائه می دهد. به طور خلاصه، پوست، مو، ناخن، دندان ها و غدد عروقی ما توسط ژن ADE تعیین می شوند. و وقتی در مورد ژن صحبت می کنیم، در واقع در مورد DNA صحبت می کنیم. اما فراموش نکنید که ما این بدن فیزیکی نیستیم، ما به اینجا تعلق نداریم، این بردگی مدرن عادلانه نیست. از آنجا که من واقعی یک موجود الهی است و باور کنید یا نه، همه ادیان به یک چیز اشاره می کنند و آن رسیدن به معنویت است که به معنای بالاترین حالت آگاهی است.
آیا کتاب ممنوعه یوحنا را به خاطر دارید که میگفت دمیورگ آن موجود الهی واقعی را با کمک موجوداتی در بدن فیزیکی مشابه خود از سرزمین اصلی اسیر کرد؟ ابتدا باید بفهمید که واقعیت شما چند درصد از شخصیت فعلی شما را تشکیل می دهد. زیرا هر چقدر که نفس شما بر شما حکومت کند، قدرت مغز خزنده شما بیشتر خواهد بود.
0 نظر آگاشته شده است, نظر تو چیه؟
1500